آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

دومین یلدا

پسر نازدار من امسال دومین سالیه که کنارمون هستی. ما بسیار خوشحالیم که خداوند مهربون تاج سری مثل تو رو به ما هدیه داد. این هم یک کارت یلدایی برای گل پسرم. امشب قرار بود ما مهمون داشته باشیم که کنسل شد و قراره امشب رو بریم خونه مامانی و بابایی (مامان و بابای بابا احسان). البته یه شب برای خودمون سه تا یه میز یلدا میچینم و دور هم چندتا عکس یادگاری میندازم. انشالله تو هفته بعد. دوست داریم ...
30 آذر 1391

پسرک بازیگوش

بازیگوش مامان چند روزیه از شهرستان برامون مهمون اومده. شما هم شب دیر می خوابی. خیلی بازیگوش شدی و همش میخوای باهاشون بازی کنی. شب هم که میخوان بخوابن میری پشت در اتاق و در میزنی. می برم بخوابونمت و چون همیشه عادت داشتی زودتر بخوابی ولی این چند شبه دیر میخوابی، خوابت می پره. کلی شیر میخوری و در آخر دوباره میبینم تو تاریکی نشستی و یا روی تخت بلند شدی. دلم میخواد موهامو بکشم. اعصابم به هم می ریزه . خلاصه با کلی کلنجار یک ساعت بعد میخوابی و تا صبح می می میخوری. من خیلی اذیت میشم. یه وقتایی کم میارم و برات شیرخشک درست میکنم. که البته اگه بخوری. و اینچنین میشه که صبح خیلی سخت بیدار میشم . شما هم که شب دیر خوابیدی، صبح هم تو خواب لباسهات...
29 آذر 1391

چکاب پانزده ماهگی

عزیز من تو پست قبلی یادم رفت از چکابت بگم. روز یکشنبه 19 آذر، اومدم سر کار و شما رو پیش مامانی که شب قبل خونه ما خوابیده بودن، گذاشتم. ساعت 9 رفتم یکسری کارهای بانکیمو انجام دادم و اومدم دنبالت و حاضرت کردم. اول باهم برای چکاب رفتیم بهداشت. که خدا رو شکر خوب بود. این هم نتایج چکابت: وزن: 11 کیلوگرم قد: 82 سانتیمتر دور سر: 50 سانتیمتر                                  از اونجا هم برای کارهای پاسپورتت رفتیم پلیس+10. تا 10:15 کارهامون تموم شد و شما رو بردم گذاشتم مهدکودک و رفتم سرکار. روز خسته کننده ای...
25 آذر 1391

آرتین خان در هفته ای که گذشت

یکی یکدونه مامان چند روزه که بابا رفته ماموریت و من و شما هم تنها هستیم. انشالله فردا میاد. شما هم طی این هفته خیلی پسر خوبی بودی ولی یک کم شبا اذیت میکنی. نمیدونم دل درد داری یا ... .                  و اما تو این هفته: تو راه رفتن مهارت پیدا کردی. هرچند گاهی اوقات می افتی.                                     بازی با خونه سازیهاتو دوست داری. نمی دونم چرا فقط لگوهای کوچکترش رو دوست داری. یدونه یدونه بهت می دم و شما روی ...
22 آذر 1391

پانزده ماهگی آرتین و راهی شدن به بیمارستان

عزیز دلم روزها پشت سر هم میان و میرن و به شکرانه خدا نوگل من هر روز بزرگتر و زیباتر و فهمیده تر میشه. خدا جونم شکرت. آرتین عزیزم پانزده ماهگیت مبارک   ١٥ ماه کنار هم روز رو شب و شب رو روز کردیم. کمتر شبی رو در کنار هم بیداری کشیدیم. ولی امان از دیشب. امان از این ویروسها. امان از این هوای آلوده. دیشب ساعت ١٢ خوابیدی و من تا یک خوابم نبرد. رفتم تو اتاق تو خوابیدم. شما هم با بابا احسان رو تخت بودی. یه دفعه بابا منو صدا کرد. ساعت ٢:١٠ بامداد بود و من با هراس بیدار شدم. دیدم داری بالا میاری. وقتی تموم شد خوابوندمت، ١٠ دقیقه بعد دوباره دلپیچه گرفتی ...
13 آذر 1391

محرم 91 و پیشرفنهای گل پسری

همه دنیای من چند روز تعطیلی رو رفتیم مشهد. ولی به علت سردی هوا و شلوغی مشهد از خونه بیرون نرفتیم. فقط شبا هیئت بابا اینا میرفتیم. هرچند بابایی هنوز نمیتونست بیاد ولی ما به نیابت از ایشون می رفتیم. این هم چندتا عکس تو خونه ازت گرفتیم. همه دنیای من چند روز تعطیلی رو رفتیم مشهد. ولی به علت سردی هوا و شلوغی مشهد از خونه بیرون نرفتیم. فقط شبا هیئت بابا اینا میرفتیم. هرچند بابایی هنوز نمیتونست بیاد ولی ما به نیابت از ایشون می رفتیم. این هم چندتا عکس تو خونه ازت گرفتیم.                          ...
9 آذر 1391

یازدهمین مروارید آرتین خان اول

سلام سلام پسر قشنگ مامان بالاخره پس از یه هفته دست تو دهن کردنت یازدهمین مرواریدت خودنمایی کرد. دندان آسیاب کوچک دوم بالا سمت راست. به سلامتی پسر گلم.       یازدهمین مرواریدت مبارک همه زندگی ما                   الان مشهد خونه مامان جون و باباجون هستیم. منتظریم بابا بیاد. امروز اومده مشهد، یه کار کوچولو داشت انجام بده میاد خونه. یه مطلب تو وبلاگ http://dentist1991.blogfa.com خوندم جالب بود. گفتم تو وبلاگت بذارم. جهت اطلاعات عمومی. دوست داری برو ادامه مطلب رو ببین   سلام سلام پسر قشنگ مامان  ...
2 آذر 1391
1